هر درختی را طوری حفظ كنيد که انگار اين آخرین درخت است🌿💚

ایران

چرا ایران، مقدس است؟

پاسخ را بهتر است از مارسلينوس، مورخ رومی بشنویم که ١٨٠٠ سال قبل، در صفحات ٧۵ تا ٨٠ از دفتر ٢٣ کتاب خود، چنین نوشته است:

«سربازان ایرانی پس از تسخیر شهرهای رومیان نه تنها به زنان و دختران تجاوز نمی‌کنند، بلکه حتی اسیران را هم نمی‌کشند و کسی را به عنوان بَرده، خرید و فروش نمی‌کنند. در بین ایرانیان رسم کنیزی وجود ندارد. چنانچه اگر شاهان این کشور به سرزمینی سفر کنند، برخلاف رسوم شاهان دیگر کشورهای جهان، از حاکمان آن سرزمین کنیز یا برده به عنوان هدیه نمی‌پذیرند

از ما بپرس تا که بگوییم درد چیست

مشتی صغیر مصلحت عام می‌کنند

وقت شناسی

برایم عجیب است!

شبی که با تعدادی از اساتید ایرانی دانشگاه

قرار گذاشتیم،

چند دقیقه زودتر در محل جلسه حاضر شدیم

اما اولین نفری که سر قرار حاضر شد،

۴۰ دقیقه تاخیر داشت.

خب هنوز به این نتیجه نرسیده‌ام

که اگر برای مردم در تهران،

وقت این قدر بی‌اهمیت است،

پس چطور در خیابان‌ها

این قدر بد رانندگی می‌کنند

و بر سر ثانیه‌ها با هم رقابت می‌کنند؟!

راستش گیج شده‌ام

و هنوز درباره آن جوابی پیدا نکرده‌ام!

#پال_میلگروم (۱۹۴۸)

اقتصاددان برجسته‌ی امریکایی

برنده نوبل اقتصاد ۲۰۲۰

آخه مطربی هم شد کار

- آخه مطربی هم شد کار؟!

زنده‌ياد استاد «اسماعیل مهرتاش» در كودكی با کدوی حلوايی و موی اسب و یک سیخ کباب برای خود کمانچه‌ای ساخته بود و خانواده چون متوجه استعداد او می‌شوند، برای آموختن تار وی را به نزد استاد «درویش خان» می‌برند.

استاد مهرتاش در جوانی کلاس‌هايی در زمینهٔ فن بیان و تئاتر و هنرپیشگی تاسیس می‌کند، کلاس‌هایی که بعدتر به «جامعهٔ باربُد» معروف شد.

مرضیه، ملوک ضرابی، عبدالوهاب شهیدی، محمدرضا شجریان، محمد منتشری و ده‌ها استاد دیگر موسيقی از شاگردان اسماعیل مهرتاش بوده‌اند.

وی ۴۵۰ آهنگ فولکلور ساخت که تا امروز هم در ایام نوروز یا شب یلدا بارها از تلوزیون پخش شده است. بسیاری از افرادی که در ایران در عرصهٔ موسیقی، تئاتر و هنرپیشگی به جايی رسیده‌اند، حتماً به جامعهٔ باربُد سری زده‌اند.

جامعهٔ باربُد همان تئاتری بود در لاله‌زار که مسعود کیمیايی در فیلم معروفش «گوزن‌ها» از بازیگران آن استفاده کرد. همچنین صحنه‌هایی که بهروز وثوقی اعلام برنامه می‌کرد، درواقع همان تئاتر جامعهٔ باربد است.

سال ۱۳۵۷ و در هنگامهٔ انقلاب، تئاتر جامعهٔ باربد به همراه تمامی صفحه‌هات استاد مهرتاش توسط انقلابیون به آتش کشیده شد.

در ادامه خاطره‌ٔ رویدادی از استاد مهرتاش نقل می‌شود، رویدادی که به گفتهٔ خود او، عمیقاً وی را متأثر ساخت:

«سیگارفروشی در راهروی جامعهٔ باربد بساط می‌کرد، گهگاه پاسبان‌ها می‌آمدند و بساط سیگارهایش را می‌بردند.

یک روز مرد سیگارفروش پیش من آمد که: ‹‹زن و بچه‌دار هستم و خواهش می‌كنم به پاسبان‌ها بگویید که شما اجازه داده‌اید تا من این‌جا بساط کنم.››

من هم پذیرفتم، به پاسبان‌ها گفتم این آقا از ابواب جمعی ماست و از طرف من اجازه دارد.

دیگر کسی مزاحم او نشد و بیست سال با همان سیگارفروشی جلوی در تئاتر زندگی‌اش را اداره می‌کرد.

سال‌ها گذشت تا این که انقلاب شد و روزی به من خبر دادند كه می‌خواهند تئاتر را آتش بزنند! سریعاً خودم را رساندم. دیدم که اولین کوکتل مولوتوف را همین مرد سیگارفروش پرتاب کرد.

خيره‌خيره نگاهش كردم. رو به من كرد و گفت: ‹‹آخه مطربی هم شد کار؟ برو یک کار دیگر برای خودت پیدا کن››.

تمام زندگی‌ام سوخت، لباس‌ها، دکورها، صفحه‌ها و نوارهايی که از موسیقی ملی يا موسيقی محلی شهرها و نواحی مختلف ایران جمع‌آوری کرده بودم. همه چیز سوخت اما همهٔ آن سوختن‌ها و نابود شدن‌ها آن قدری مرا متأثر نکرد که گفتهٔ آن شخص».

ــــــــــــــــ

ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ   

 ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺎﻝ

ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ....

 ﯾﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ

ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﺪﺍﮔﺸﻨﻪ

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :

ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ ....

 ﯾﺎ ﮐﻤﺘﺮﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ

ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :

ﮐﻠﻪ ﺧﺮ ....

ﯾﺎ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ

ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺸﻨﮓ .

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :

ﭘﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .....

 ﯾﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ

ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ

ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻭﻟﺨﺮﺝ ....

 ﯾﺎﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺧﺴﯿﺲ .

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﻨﺪﻩ

ﺑﮏ .....

ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :ﻓﺴﻘﻠﯽ .

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡﺩﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :

ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ ......

ﯾﺎ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺍﺣﻤﻖ !!!

ﮐﻼ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ

ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛ ﻧﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ!!!

ده فرمان آزاد مردی

 

1- هیچگاه هیچ چیز را یقین مپندار.

 

2- زنهار مپندار که کوشش برای پوشاندن حقیقت کاری بجاست، زیرا بی ­تردید حقیقت از پرده برون خواهد افتاد.

 

3- هرگز در پی آن مباش که این اندیشه را که بی ­تردید کامیاب خواهی شد، فرو خوابانی.

 

 4- هرگاه با مانعی، حتی از جانب همسر یا فرزندت، روبرو شدی بکوش تا با دلیل و نه با آمریت (authority)، بر آن پیروز شوی؛ زیرا پیروزی براساس آمریت خواب و خیال است و فریب.

 

 5- برای آمریت دیگران حرمت قائل مباش، زیرا همیشه آمریت های متضاد وجود دارند.

 

 6- برای از بین بردن عقیده هایی که به نظرت مهلک می ­رسند، به قدرت دست میاز؛ زیرا اگر چنین کنی آن عقیده­ ها تو را از میان خواهند برد.

 

 7- از داشتن عقیده ­ای مخالف عقاید عموم بیمناک مباش، زیرا هر عقیده ­ای که امروز مورد قبول است زمانی مخالف عقیدۀ عموم بوده است.

 

 8- از مخالفت هوشیارانه بیشتر محظوظ شو تا از موافقت منفعلانه، زیرا اگر به هوشیاری چنانکه باید ارج بگذاری آن مخالفت به همداستانی عمیقتری خواهد انجامید تا این موافقت.

 

 9- در حد وسواس جانبدار حقیقت باش، حتی اگر حقیقت موجب زحمت باشد؛ زیرا کوشش تو برای پوشاندن آن بیشتر موجب زحمت خواهد بود.

 

 10- بر خوشبختی کسانی که در بهشت دیوانگان بسر می­برند، رشک مبر؛ زیرا که این زندگی را خوشبختی پنداشتن خود نشانۀ دیوانگی است.

 

فردوسي

چو ضحاک شد بر جهان شهریار   برو سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز   بر آمد برین روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان   پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند   نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز   به نیکی نرفتی سخن جز به راز

مولوي

از محبت تلخها شیرین شود  
وز محبت مسها زرین شود 
ازمحبت دُردها صافی شود  
وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود  
وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود  
وز محبت بار بختی می شود
از محبت سجن گلشن می شود  
بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت نار نوری می شود  
وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود  
بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود  
وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود  
وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود  
وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده ، زنده می شود  
وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است  
کی گزافه بر چنین تختی نشست

ده فرمان ورزش دكتر كارل كيم

به نام خدا

ده فرمان

1-  ورزش کن به منظور ورزش نه نفع شخصی و جاه طلبی ، به قوانین و دوستانت وفادار باش «قوی بودن»جزئی از «خوب بودن» است .

2-  تمرین کن تا زمانی که زنده ای و تا هنگامیکه قدرت داری ولی مطیع قوانین ورزش باش . در حالی که استقامت و پایداری می کنی به وظایف خود آشنا و شاد باش .

3-  هنگام ورزش تمام قدرت خود را صرف کن ولی توجه کن ورزش محتوی زندگی نیست بلکه نوائی است که زندگی را همراهی می کند .

4-  هیچ وقت مأیوس نشو و زمین ورزش را ترک نکن به هنگام تمرین و به هنگام نبرد ، ولی بدان که ورزش با تمام نقاط مثبتش ارزش یک ساعت بیمار شدن را ندارد .

5-  از زیر هیچ نیرویی شانه خالی مکن و با کمال جوانمردی از هر برد تصادفی چشم پوشی کن ، سعی کن به جای تشویق تماشاچیان رضایت وجدانت را به دست آوری.

6-  قوی ترین حریف را انتخاب کن ولی او را صمیمی ترین دوست خود بدان ، فراموش مکن که همیشه حق با میهمان است .

7-  لاف مزن و با اقتدار پیروز شو . هنگام باخت بهانه ای نیاور ، مهمتر از هر بردی رفتار و برخورد توست .

انسان خوب

شاگردي از استاد خود پرسيد
خواهش مي‌کنم به من بگو از کجا بايد يک انسان خوب را تشخيص دهم؟
استاد جواب داد
تو نمي‌تواني از روي سخنان يک فرد، تشخيص دهي که او يک انسان خوب است؛
حتي از ظاهر هيچ فردي نيز نمي‌تواني به اين شناخت برسي،
اما مي‌تواني از فضايي که در حضور آن فرد، به وجود مي‌آيد، او را بشناسي؛
زيرا هيچ کس قادر نيست
فضايي در اطراف خود ايجاد کند که با روحش سازگاري نداشته باشد
اين يعني بازتاب شعور دروني
وتشعشعات ما به هستي

چو گفتـــــار بيهــوده بسيــار گشت
سخنگوي در مردمي خوار گشت
به نايـافت رنجه مـكن خـــــويشتن
كه تيمـار جان باشد و رنج تـن
ز دانش چو جان تـــرا مـــايـه نيست
به از خامشي هيچ پيرايــه نيست
توانگر شد آنكس كه خرسنـــد گشت
از او آز و تيمار در بنـــد گشت
بـه آمــوختن چون فــروتن شـــوي
سخن هــاي دانندگــان بشنوي
مگوي آن سخن، كاندر آن سود نيست
كز آن آتشت بهره جز دود نيست
بيــــا تا جهــــان را به بــد نسپريم
به كوشش همه دست نيكي بريم
نبــاشد همي نيك و بـــد، پــــايدار
همـــــان به كه نيكي بود يادگار
همــــان گنج و دينار و كاخ بلنـــــد
نخواهــــد بدن مر ترا ســـودمند
فــريــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود
بــه مشك و به عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش يــافت آن نيکــوئي
تو داد و دهش كن، فريدون توئي

ایران مظلوم . مقاله ای از دکتر نصراله پور جوادی

ایران مظلوم 

در نقد کتاب سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی به قلم دکتر جواد هیئت

 

 

    

 

ادامه نوشته

شعری از رهی معیری در نکوهش فرقه دمکرات آذربایجان

 

کسی که بد به وطن گفت بی وطن بادا 

که بر وطن نزند طعنه غیر بی وطنی 

اگر میانه و تبریز و اردبیل افتاد 

به دست غیر چو گنجی به دست راهزنی 

به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند 

 

چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی 

نامه دکتر پرویز ناتل خانلری به فرزندش

یکی از دل انگیزترین نوشته‌های خانلری «نامه»ای است که به پسرش آرمان که مرگش بزرگترین داغ و اندوه زندگی خانلری و همسرش بوده، در 55 سال پیش نوشته شده است. گر چه مخاطب این نامه پسرش آرمان بوده ولی هرگز امکان خواندنش را نیافت زیرا در سن 8 سالگی بر اثر بیماری سرطان درگذشت.

ادامه نوشته

شعری از مولوی

پنــد گفتــــن با جهـول ِ خوابنـاك        تخم افكنــدن بــود در شــوره خاك

چـاكِ حمق و جهـل، نپـذیرد رفــو        تخـم حكمت كم دهش ای نیک خـو

ادامه نوشته

خرد

 خرد، دارد اى پیر بسیار نام‏

 رساند خرد پارسا را به کام‏

 یکى مهر خواندش و دیگر وفا

 خرد دور شد، ماند درد و جفا

 زبان‏آورى، راستى خواندش‏

 بلنداخترى، زیرکى داندش‏

 گهى بردبار و گهى رازدار

 که باشد سخن نزد او، استوار

 پراکنده این است نام خرد

 از اندازه‏ها، نام او بگذرد

حافظ

بیاموزمت کیمیای سعادت

زهم صحبت بد جدایی جدایی

جوانمردی چیست ؟

 عارفى، هشت‏نُه قرن پیش از این، با عیّارى روبرو شد، و به قصد آن‏که او را از کار هاى ناپسندیده بازدارد، پرسید که "جوانمردى چیست؟" عیار گفت: "جوانمردى من یا تو؟" عارف گفت: "مگر جوانمردى صورتهاى گوناگون دارد؟" گفت: "آرى، جوانمردى من آن است که دست از عیارى بشویم و به کُنجى بنشینم و خرقه بپوشم و از آنچه کرده‏ام به درگاه خداوند بنالم و توبه کنم". عارف گفت: "جوانمردى من چیست؟" گفت: "این‏که خرقه را از سر بیرون کنى و بیش از این خلق خدا را فریب ندهى".

دیو از زبان فردوسی

جهان پر شگفتی است چون بنگری

ندارد کسی آلت  داوری

که جانت شگفت است وتن هم شگفت

نخست از خود اندازه باید گرفت

تو مر دیو را مردم بد شناس

کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

هرآن کو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شمر مشمر از آدمی

خرد گر بدین گفته ها نگرود

مگر نیک معنیش می نشنود


 

فردوسی در وصف رخش

سیه چشم و بور ابرش و گاو دم

سیه خایه و تند و پولاد سم

تنش پر نگار از کران تا کران

تو گویی گل سرخ بر زعفران

به شب مورچه بر پلاسی سیاه

بدیدی به چشم از دو فرسنگ راه 

بیتی از حافظ

خوش بود گر محک تجربه آید به میان     تا سیه روی شود آن که در او غش باشد 

حکیم ابوالقاسم فردوسی از زبان بزرگمهر راه های مقابله با ده دیو خرد سوز را چنین بر می شمارد

ز دانا بپرسید پس شهریار                    

که چون دیو با دل کند کارزار

به بنده چه دادست کیهان خدیو

که از کار کوته کند دست دیو

چنین داد پاسخ که دست خرد

ز کردار آهرمنان بگذرد


ادامه نوشته

راه نجات از نظر حافظ

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات 

مکن به فسق مباهات و زهد هم نفروش 

حکیم ابوالقاسم فردوسی

بزرگمهر در پاسخ کسری انوشیروان ده دیو خرد سوز و بدترین آن ها را یاد آور می شود

 

بدو گفت کسری که ده دیو چیست                     

کز ایشان خرد را بباید گریست

چنین داد پاسخ که آز و نیاز

دو دیوند با زور و گردن فراز

دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین

چو نمام و دو روی ناپا ک دین

دهم آن که از کس ندارد سپاس

به نیکی و هم نیست یزدان شناس

بدو گفت از این شوم ده با گزند

کدام است آهرمن زورمند

چنین داد پاسخ به کسری که آز

ستمکاره دیوی بود دیر ساز

که او را نبینند خشنود ایچ

همه در فزونیش باشد بسیج 

سخنی از مارک تواین

فردی که کتابهای خوب نمی خواند هیچ مزیتی بر فردی که بی سواد است ، ندارد

حکیم فردوسی

چو نیکی کنی، نیکی آید برت * بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای * تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد * ز بد گردد اندر جهان، نام بد

سرلشکر حسن آبشناسان

شیر صحرا 

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺷﯿﺪ ﻟﺸﮑﺮ ۲۶ ﻧﻮﻫﺪ (ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻭﯾﮋﻩ ﻫﻮﺍﺑﺮﺩ) ، ﺷﯿﺮ ﺻﺤﺮﺍ، ﺗﯿﻤﺴﺎﺭ ﺳﺮﻟﺸﮑﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ . ﺍﻭ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺟﺴﺎﺭﺗﺶ ﺷﻬﺮﻩ ﺧﺎﺹ ﻭ ﻋﺎﻡ ﺑﻮﺩ. ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﻏﻢ ﺧﻠﻖ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺳﺮﻟﺸﮑﺮ <<ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ >> ، (1315 -1364) ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﻰ ﺧﯿﺮﻩﮐﻨﻨﺪﻩﺍﻯ ﺩﺭ ﻓﻨﻮﻥ ﻧﻈﺎﻣﻰ ﻭ ﺷﮕﺮﺩﻫﺎﻯ ﺭﺯﻣﻰ ﺩﺍﺷﺖ . ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺎ ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎﻯ ﻣﺜﺎﻝﺯﺩﻧﻰ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﮊﺭﻓﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺘﻢﮐﺸﯿﺪﻩ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﺎﺭ . ﻋﺎﺭﻓﻰ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰﺍﺵ ﺭﺷﮏﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩ . ﮐﺴﻰ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ <<ﺻﺪﺍﻡ ﺣﺴﯿﻦ >> ﺑﺮﺍﻯ ﺳﺮﺵ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺮﺍﻗﯿﻬﺎ ﻫﺮﺍﺱ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺷﺖ ﻋﺒﺎﺱ، ﺟﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﺶ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ. ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﻯ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﺭﺗﺶ ) ﮐﻼﻩﺳﺒﺰﻫﺎ( ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺟﻨﮓ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﺮﻭﻩ 8 ﻧﻔﺮﻩ ﭼﺮﯾﮏ، ﮐﺎﺭﻯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ، ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﻯ ﺍﯾﺮﺍﻧﻰ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﺴﺘﻘﺮﻧﺪ........

ادامه نوشته

ماجرای جراح و تعمیرکار


روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد

 

تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد

سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی

قرارداد ترکمانچای

 

آیا میدانید قرارداد ترکمنچای یک قرارداد صد(100) ساله است ؟

و هم اکنون به پایان رسیده است و باید ایروان و نخجوانبه ایران باز گردانده شود ؟


آیا میدانید ارمنستان هم اکنون باید جز مرز های ایران باشد ؟

آیامیدانیدهفده شهرقفقازبایددوباره به خاک های ایران باز گردد؟