شعری از شفیعی کدکنی
«- از همدان تا صلیب راه تو چون بود ؟ »
«- مرکب معراج مرد جوشش خون بود . »
«- نامه شکوی که زی دیار نوشتی ،
بر قلم آیا چه می گذشت که هر سطر ،
صاعقه ی سبز آسمان جنون بود ؟ »
«- من نه به خود رفتم ، آن طریق ، که عشقم ،
از همدان تا صلیب ، راهنمون بود . »