رزم رستم و سهراب
چو خورشيد تابان بر آورد پر
سيه زاغ پران فرو برد سر
تهمتن بپوشيد ببر بيان
نشست از بر ژنده پيل ژيان
كمندي به فتراك بر بست شست
يكي تيغ هندي گرفته به دست
چو خورشيد تابان بر آورد پر
سيه زاغ پران فرو برد سر
تهمتن بپوشيد ببر بيان
نشست از بر ژنده پيل ژيان
كمندي به فتراك بر بست شست
يكي تيغ هندي گرفته به دست
که آواره و بدنشان رستم است که از روز شادیش بهره غم است
همه جای جنگست میدان اوی بیابان و کوهست بستان اوی
همه جنگ با شیر و نراژدهاست کجا اژدها از کفش نارهاست
می و جام و بویا گل و میگسار نکردست بخشش ورا کردگار
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید
راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
امام على (ع) :
زود پاداش دادن، كمال بزرگوار است.
سعدی علیه الرحمه :
خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب، دارو به گمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن – امام مرشد محمد غزالی را پرسیدند : چگونه رسیدن به این منزلت درعلوم؟ گفت: بدان هرچه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم.
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
بپرس هر چه ندانی ، که ذِِّل پرسیدن
دلیل راه تو باشد به عِّز دانایی