نبرد رستم و اشکبوس

تهمتن بر آشفت و با طوس گفت                    

که رهام را جام باده است جفت

 

به می در همی تیغ بازی کند

میان یلان سرفرازی کند

ادامه نوشته

بیتی از فردوسی

چنین است آیین گردان سپهر

نه نامهربانیش پیدا نه مهر

تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

...خوشا رشت و گرگان و مازندرانت

که شان همچو بحر خزر دوست دارم

خوشا حوزه شرب کارون و اهواز

که شیرین ترش از شکر دوست دارم

فری آذر آبادگان بزرگت

من این پیشگام خطر دوست دارم

سپاهان نصف جهان تو را من

فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

خوشا خطه ی نخبه زای خراسان

ز جان و دل آن پهنه ور دوست دارم

زهی شهر شیراز جنت طرازت

من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم

بر و بوم کرد و بلوچ تو را چون

درخت نجابت ثمر دوست دارم

خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت

که شان خشک و تر بحر و بر دوست دارم

من افغان همریشه مان را که باغی است

به چنگ بتر از تتر دوست دارم

کهن سغد و خوارزم را با کویرش

که شان باخت دوده ی قجر دوست دارم

عراق و خلیج[ فارس] تو را چون وراز رود  

که دیوار چین راست در دوست دارم

هم اران و قفقاز دیرینه مان را

چو پوری سرای پدر دوست دارم ...

شعر از مهدی اخوان ثالث

وطن

آفتابت

که فروغ رخ زرتشت در آن گل کردست

آسمانت

که ز خمخانه حافظ قدحی آوردست

کوهسارت

که بر آن همت فردوسی پر گستردست

بوستانت

کز نسیم نفس سعدی جان پروردست

هم زبانان منند

مردم خوب تو این دل به تو پرداختگان

سر و جان باختگان غیر تو نشتاختگان

پیش شمشیر بلا

قد برافراختگان سینه سپر ساختگان

مهربانان منند

نفسم را پر پرواز از تست

به دماوند تو سوگند که گر بگشایند

بندم از بند ببینند که آواز از تست

همه اجزایم با مهر تو آمیخته است

همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

خون پاکی که در آن عشق تو می جوشد و بس

تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد

شعر از فریدون مشیری