فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

 

آن دو روبه چون به هم همبر شدند

بس به عشرت جفت یکدیگر شدند

خسروی در دشت شد با یوز و باز

آن دو روبه را ز هم افکند باز

ماده می پرسد ز نر کی رخنه جوی

ما کجا با هم رسیم آخر بگوی

گفت اگر ما را بود از عمر بهر

در دکان پوستین دوزان شهر