تعلیمات اجتماعی اول راهنمایی : از محمد حسین برهانی
اسرار پایانی عمر اینشتین
نادانی
نـادانـي فـرعـون
ابليس وقتي نزد فرعون آمد
وي خوشه اي انگور در دست داشت و تناول مي كرد .
ابليس گفت :
هيچكس تواند كه اين خوشه انگور تازه را خوشه مرواريد خوشاب ساختن ؟
فرعون گفت : نه
ابليس به لطايف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مرواريد خوشاب ساخت .
فرعون بسيار تعجب كرد و گفت : اينت استاد مردي كه تويي !
ابليس سيليي بر گردن او زد و گفت :
مرا با اين استادي به بندگي حتي قبول نكردند ،
تو با اين حماقت ، دعوي خدايي چگونه مي كني ؟؟!!
ایمان
ايمان
مرد جوانی که مربی شنا و دارنده چندين مدال المپيک بود، به خدا اعتقادی نداشت. او چيز هايی را که درباره خداوند و مذهب می شنيد مسخره می کرد. شبی مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه روشن و همين برای شنا کافی بود. مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود. ناگهان سايه بدنش را همچون صليبی روی ديوار مشاهده کرد. احساس عجيبی تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق رفت و چراغ ها را روشن کرد. آب استخر برای تعمير خالی شده بود!
مادر
مادر
مادر گفت: 25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي. فقط خواستم بگويم
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش
به پسرم درس بدهيد :او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نيستند ، اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد ، انسان صديقي هم وجود دارد . به او بگوييد ، به ازاي هر سياستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود . به او بياموزيد ، كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست . مي دانم كه وقت مي گيرد ، اما به او بياموزيد اگر با كار و زحمت خويش ، يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد . به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد . از پيروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر داريد . به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد
اگر مي توانيد ، به او نقش موثر كتاب در زندگي را آموزش دهيد . به او بگوييد تعمق كند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود . به گل هاي درون باغچه و زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند ، دقيق شود
به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد . به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها ، ملايم و با گردن كش ها ، گردن كش باشد . به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند
به پسرم ياد بدهيد كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند
ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد . اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند . به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد
به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند ، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست
به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد
در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد ٬ اما از او يك نازپرورده نسازيد . بگذاريد كه او شجاع باشد ، به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زيادي است اما ببينيد كه چه مي توانيد بكنيد ، پسرم كودك كم سال بسيارخوبي است .
ده فرمان ورزش ( دکتر کارل کیم )
به نام خدا
1- ورزش كن به منظور ورزش نه نفع شخصي و جاه طلبي ، به قوانين و دوستانت وفادار باش «قوي بودن»جزئي از «خوب بودن» است .
2- تمرين كن تا زماني كه زنده اي و تا هنگاميكه قدرت داري ولي مطيع قوانين ورزش باش . در حالي كه استقامت و پايداري مي كني به وظايف خود آشنا و شاد باش .
3- هنگام ورزش تمام قدرت خود را صرف كن ولي توجه كن ورزش محتوي زندگي نيست بلكه نوائي است كه زندگي را همراهي مي كند .
4- هيچ وقت مأيوس نشو و زمين ورزش را ترك نكن به هنگام تمرين و به هنگام نبرد ، ولي بدان كه ورزش با تمام نقاط مثبتش ارزش يك ساعت بيمار شدن را ندارد .
5- از زير هيچ نيرويي شانه خالي مكن و با كمال جوانمردي از هر برد تصادفي چشم پوشي كن ، سعي كن به جاي تشويق تماشاچيان رضايت وجدانت را به دست آوري.
6- قوي ترين حريف را انتخاب كن ولي او را صميمي ترين دوست خود بدان ، فراموش مكن كه هميشه حق با ميهمان است .
7- لاف مزن و با اقتدار پيروز شو . هنگام باخت بهانه اي نياور ، مهمتر از هر بردي رفتار و برخورد توست .
8- مطيع داور باش ، بدون كوچكترين اعتراض ، حتي اگر او به نظرتو در قضاوت اشتباه كند .
9- اولين تبريك به حريف برنده ات و اولين تشكر به حريف بازنده ات بايد از طريق تو گفته شود ، تو اجازه داري براي خودت ، تيم و باشگاهت فقط يك آرزو داشته باشي ، اميدوارم هميشه حريف بهتر برنده شود .
10- بدن خودت را تميز و نيت و روحت را پاك نگهدار و سعي كن كه هميشه براي خود
و تيم و كشورت افتخار كسب كني
گفتگو با خدا
در رؤياهايم ديدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسيد:" پس تو میخواهی با من گفتگو کنی؟"
من در پاسخش گفتم : " اگر وقت داريد"
خدا خنديد : " وقت من بینهايت است...
در ذهنت چيست که میخواهی از من بپرسی؟"
پرسيدم : " چه چيز بشر شما را سخت متعجّب
می سازد ؟
خدا پاسخ داد: "کودکیشان،
اينکه از کودکی خود خسته میشوند،
عجله دارند بزرگ شوند،
و بعد دوباره پس از مدّتها، آرزو میکنند که کودک باشند،
... اينکه آنها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول به دست آوردند
و بعد پولشان را از دست میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
اينکه با اضطراب به آينده مینگرند
و حال را فراموش میکنند
و بنابراين نه در حال رندگی میکنند و نه در آينده
اينکه آنها به گونهای رندگی میکنند که گويی هرگز نمیميرند،
و به گونهای میميرند که گويی هرگز زندگی نکردهاند."
دستهای خدا دستانم را گرفت
برای مدتی سکوت کرديم
و من دوباره پرسيدم:
"به عنوان يک پدر،
میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بياموزند؟"
او گفت : "بياموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،
همهی کاری که آنها میتوانند بکنند اين است که
اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بياموزند که درست نيست خودشان را با ديگران مقايسه کنند،
بياموزند که فقط چند ثانيه طول میکشد تا زخمهای عميقی در قلب آنان که دوستشان داريم، ايجاد کنيم
امّا سالها طول میکشدتا آن زخمها را التيام بخشيم.
بياموزند ثروتمند کسی نيست که بيشترينها را دارد،
کسی است که به کمترينها نياز دارد.
بياموزند که آدمهايی هستند که آنها را دوست دارند،
فقط نمیدانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند
بياموزند که دو نفر میتوانند با هم به يک نقطه نگاه کنند،
و آن را متفاوت ببينند.
بياموزند که کافی نيست فقط آنها ديگران را ببخشند،
بلکه آنها بايد خود را نيز ببخشند."
من با خضوع گفتم:
" از شما به خاطر اين گفتگو متشکرم.
آيا چيزی ديگری هست که دوست داريد فرزندانتان بدانند؟"
خداوند لبخند زد و گفت:
" فقط اينکه بدانند من اينجا هستم".
"هميشه"
سیاوخش ( چند اصطلاح مربوط به داستان سیاوش ) از قدرت جدیری
سیاوخش ( چند اصطلاح مربوط به داستان سیاوش ) |
|
یک ضرب المثل ژاپني
این ضرب المثل ژاپنی را هیچ وقت فراموش نکنیم و به آن عمل کنیم.
اگر برای شام آنقدر ناداری که تنها یک لیوان برنج و یک قرص نان داری، با همان نان شب را سر کن و لیوان برنجت را برای پیشرفت کشورت به خزانه ی آموزش و پرورش بریز.
نمونه سوالات تاریخ سوم : کاری از محمد حسین برهانی
نمونه سوالات تاریخ دوم کاری از محمد حسین برهانی
نمونه سوالات تاریخ اول نوشته محمد حسین برهانی
نقش مدرسه در تكوين شخصيت
معلم
۱-وعلم ادم الاسماء كلها(بقره)
2-علمه شديدالقوي (نجم)
3-هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة وان كانوا من قبل لفي ضلال مبين(جمعة)
4-حق معلم:واما حق آنكه معلم تست اين استكه اورا بزرگ داري و مجلس اورا محترم شماري . و به گفته ي او گوش دهي . و بدو روي آوري. وبانگ خود را در محضر او بلند نكني.واگر كسي از او پرسش كند تو پاسخ ندهي تا او خود پاسخ دهد. ودر محضراوبا كسي سخن نگوئي و پيش او كسيرا عيب نكني واگر پيش روي تو از او بد گويند از وي دفاع كني و عيب هاي اورا بپوشاني و نكوئي هاي او را آشكار سازي و با دشمن او ننشيني ودوست او را دشمن نگيري.پس اگر چنين كردي فرشتگان خدا گواهي دهند كه تو براي خدا-نه براي مردم – نزد وي رفته اي واز او علم آموخته اي .(حق 16 از رساله ي حقوق امام سجاد عليه السلام)
5-قال رسول الله:
الدنيا ملعونة ملعون ما فيها الا
عالما او متعلما او ذاكرا لله تعالي. دنيا وهرچه در آن است ملعون است مگر عالم و كسيكه علم فرا مي گيرد ويامشغول به ذكر خدا باشد.(پانصد حديث اردستاني)
6- الناس اثنان:عالم ومتعلم و ساير الناس همج والهمج في النار:مردم دنيا دو گروه اند عالم و متعلم وبقيه بشكل پشه ميباشند و سر انجام در آتش خواهند بود.(همان يشين)
7-...الناس موتي واهل العلم احياء(ص 2ديوان حضرت علي بترجمه ي محمد جواد نجفي)
8-معلم باروح(روح بخش):معلم، آهنگ وفضا وجو كلاس درس راتنظيم وبر قرار ميسازد.چنانچه قرار ياشد كه روح كودك پرورش و رشد يابد،بايد اين روند، اين روح معلم آغاز گردد، حال چنانچه روح معلم افسرده و نا توان باشد، شانس نا چيزي براي تقويت و مراقبت روح كودك وجود خواهد داشت.معلمانيكه حضور توانمند خود را هر روز در كلاس درس نميتوانند ارائه نمايند ، آنان از تحاظ انتقال فكر با دانش آموزان هماهنگ نيستند و خهت پاسخگوئي به نيازهاي دانش آموزان آمادگي ندارند...
براي پرورش روح معلم كه موجب تقويت وتكميل تدريس گردد، نياز به شيوه اي كاملا متفاوت از توسعه ي شغلي دارد،عموما توسعه ي شغلي به برخي نكات تمركز دارد،از جمله:راهبرد هاي تدريس ،مهارت در مديريت كلاس، اجراي برنامه ي جديد درسي وسيست هاي ارزيابي دانش آموزان.البته بسياري از اينگونه فعاليت ها حائز اهميت مي باشند . ولي در نهايت،آنها در درون چهار چوب روح ظاهر مي گرددو ناديده گرفتن روح، بي اعتنائي به عناصر اساسي آموزش پيشرفته مي باشد.(آموزش و پرورش و روح اثر جان بي ميلر-نادر قلي قورچيان)
بهترين معلم كسي استكه در كلام خود مطالبي راكه موجب درد سر دانش آموز مي گردد، تشريح ننمايد و (اين كار ) به معلم امكان ميدهد تا بهترين روشهاي ممكنه وتوانائي در كشف روشهاي جديدو بالاتراز همهعدم وابستگي به يك روش و رد گردن ساير روشهارا مد نظر قرار دهد.
بنابر اين بهترين روش روشي خواهد بود كه به همه ي دشواريهائي كه به دانش آموزتحميل مي كند ، پاسخ دهد.در حقيقت آن يك روش نيست بلكه يك هنر وقريحه ميباشد.
هر معلم بايد...باتوجه به هر گونه نقص در درك و دريافت دانش آموز،نه بعنوان نقص دانش آموز بلكه بعنوان نقص در تدريس خود تلقي نمايدو تلاش مند تا در خود توانائي كشف روشهاي جديدرا به وجود آورد.(همان پيشين)
9-حكايت: معلم كتابي (مدرسه)ديدم در ديار مغرب ترشروي،تلخ گفتار،بدخوي،مردم آزار،گداطبع،ناپرهيزگاركه عيش مسلمانان به ديدن او تبه گشتي وخواندن قرآنشدل مردم سياه كردي.جمعي پسران پاكيزه ودختران دوشيزه به دست جفاي او گرفتار،نه زهره ي خنده ونه ياراي گفتار .كه عارض سيمين يكي را طپنچه زدي و گه ساق بلورين ديگري شكنجه كردي.
القصه شنيدم كه طرفي از خباثت او معلوم كردندو بزدند و براندند و مكتب او را به مصلحي دادند پارسائي سليم،نيك مرد حكيم كه سخن جز به حكم ضرورت نگفتي و موجب آزار كس بر زبانش نرفتي،كودكان را هيبت استاد نخستين از سر برفتو معلم دومين رااخلاق ملكي ديدند و يك يك ديو شدند،به اعتماد حلم او ترك علم دادند.اغلب اوقات به بازيچه نشستندي و لوح درست ناكردهدر سر هم شكستندي.
استاد معلم چو بود بي آزار خرسك بازند كودكان در بازار.
بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر كردم،معلم اولين را ديدم كه دل خوش كرده بودندو بجاي خويش آورده انصاف برنجيدم ولاحول گفتم كه ابليس را معلم ملائكه ديگرچرا كردند؟ پير مردي ظريف جهان ديده گفت:
پادشاهي پسر به مكتب داد لوح سيمينش در كنار نهاد
برسر لوح او نبشته به زر جور استاد به ز مهر پدر.(گلستان سعدي باب تعليم وتربيت)
10-معلم ثاني:ابو نصر محمد ابن محمدابن طرخانابن اوزلغ، معروف به فارابي،در حدود سال 275هجري قمري و 870ميلاديدرشهر فاراب كه همان اطرار امروز باشد از بلاد تركستان ، متولد شد.
ابن ابي اصيبعه گويد:پدرش ايراني الاصل بود.بازني هم لهجه ي خود از تركان ازدواج كردودر سپاه ترك در زمره ي سرداران درآمد ، فارابي پيش از آنكه خودرا وقف تحصيل فلسفه كند،در فاراب به كار قضاوت مي پرداخت.لئون افريقي گويد:اورا نسبي شريف بودو مي توانست زندگي توانگرانه اي داشته باشد امابه فلسفه دل نهادوعزلت وتامل را برگزيد.
درست است كه كندينخستين فيلسوف عرب است كه راه را گشود ولي او نتوانست مكتبي فلسفي تاسيس كندو ميان مسائلي كه مورد بحث قرارداد وحدتي ايجاد كند اما فارابي كه بقول ابن خلكان:بزرگترين فلاسفه ي اسلام است علي الاطلاق. توانست مكتبي كامل تاسيس كند او در عالم اسلام همان نقشي را داشت كه فلوطين در فلسفه ي غرب،ابن سينا اورا استاد خود شمردوابن رشد وديگر حكماي اسلام وعرب شاگرداو بودندو بحق اورا بعد از ارسطو كه ملقب به معلم اول بود معلم ثاني لقب دادند.
فلسفه ي فارابي آميزه اي است از حكمت ارسطوئي و نو افلاطوني كه رنگ اسلامي و بخصوص شيعي اثنا عشري به خود گرفته است اودر منطق وطبيعيات،ارسطوئي ودر اخلاق وسياست افلاطوني و در ما بعد الطبيعه فلوطيني و قبل از هر چيز حكيمي است التقاتي و تلفيقي ومومن به وحدت فلسفه و مدافع آن درهر حال.
از آثار اوست :تحصيل سعادت،آراءاهل مدينه ي فاضله،موسيقي كبير،و احصاء علوم.(تاريخ فلسفه درجهان اسلاماز الفاخوري به ترجمه ي آيتي)
11-امير المومنين عليه السلام:
سزاوار ترين علم بر تو آن علمي استكه عمل تو اصلاح نميشود مگر بوسيله ي آن.
وواجب ترين علم بر تو،آن علمي استكه تو از آن سئوال كرده شوي
ولازم ترين علم بر تو آن علمي استكه تو را به اصلاح قلبت دليل وراهنما بوده وبراي تو فساد آن را ظاهر كند.
وستوده ترين علم از لحاظ عاقبت ،آن علمي استكه در عمل دنياي تو بيفزايد(باعث بشود كه در دنيا عمل صالحت زياد شود)مشغول نباش به آن علمي كه جهل آن به تو ضرر نمي رساند.
والبته غافل نباش از علمي كه ترك آن جهل تو را افزوني دهد وزياد كند(دويست وپنجاه حديث).
12- غزل:معلمت همه شوخي و دلبري آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگري آموخت
غلام آن لب ضحاك و چشم فتانم كه كيد سحر بضحاك و سامري آموخت
تو بت چرا بهمعلم روي كه بتگر چين به چين زلف تو آيد به بتگري آموخت
هزار بلبل دستانسراي عاشق را ببايد از تو سخن گفتن دري آموخ
برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آنكه ره به تكان تو مشتري آموخت
همه قبيله ي من عالمان دين بودند مرا معلم عشق تو شاعري آموخت...
13-فلو لا نفر من كل فرقةمنهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون:اما چرا از هر فرقه اي از آنان گروهي رهسپار نشوند كه دين پژوهي كنند و چون به نزد قومشان باز گشتند ايشان را هشدار دهند تا پروا پيشه كنند.(122توبه)
14-دو معلم بزرگ:گارينو دوو رونا(1460-137)يكي از دانشمندان فرهنگ پژوهبود كه براي آموختن زبان يوناني و جمع آوري آثار حكماي يونانيمدت طولاني درقسطنطنيه اقامت گزيد . و پس از باز گشت به ايتاليامدرسه اي باز كرد كه شهرت آن سرتاسر اروپارافرا گرفت وي كتب وآثار يوناني رابه لاتين ترجمه كرد وآنهارا در اختيار دانشجويان قرار داد . از آن جمله كتابي بود در باب تعليم وتربيت كه پلوتارك را نويسنده ي آن ميدانستند.اين كتاب جزو آثار مرجع وگرانقدر دانشمندان ودانشجويان فرهنگ پژوه قرار گرفت.
گارينو دوو رونا متون باستاني و كتاب مقدس انجيل را براي شاگردان خويش قرائت مي كرد و معتقد بودكه بلند قرائت گردن متن،كمكي به ياد گيري آن خواهد كرد.(تاريخ آموزش وپرورش باختراز محمدعلي طوسي)
ويتو رينو رامبالدوني فرهنگ پژوهي بودكه از خصوصيات كامل معلمي برخوردار بوداو نه به جمع آوري كتب پرداخت و نه از خود اثري باقي گذاشت،بلكه شهرت خود را مديون رفتار وكردار ساده وكوشش وعلاقه ي فراوان در امر تعليم وتربيت است.
ويتورينو نظر به دوران كودكي پر مشقتي كه طي كردهمواره به شاگردان مستعد و تواناي بي بضاعت كمك ميكرد.ويتورينو به رياست مدرسه ي درباري –مانتوا- برگزيده شدوتربيت وتعليم فرزندان درباروديگر اشراف زاذگان و تجاروثروتمندان را بعهده گرفت.مدرسه ي –مانتول-در ساختماني وسيع قرار داشت وشاگردان بطور شبانه روزي در آنجا به تحصيل مي پرداختند.
ويتورينو مانند پدري مهربان به كليه ي نيازمنديهاي شاگردان رسيدگي مي كردو با انضباطي شديد به پرورش عادات و رفتار نيكو در آنان همت گماشت. در مدرسه ي –مانتوا-محور اساسي كوشش هاي فرهنگي را تعاليم مسيحيت و جذبه شخصيت ويتورينوتشكيل مي داد.
ويتورينو خود بسيار ساده زندگي مي كرد و شعار آرماني كهن را كه مي گويد:(عقل سالم در بدن سالم است)همواره رعايت مي كرد. براي تطهير غرايز وتشكيل شخصيت سالم در شاگردانش ،قبل ازهر چيز از آنان مي خواست كه عبادت مذهبي منظم باشند،هرگونه كفر گوئي وكلمات زشت ونا هنجار رابه شدت تقبيح مي كردمباحثات خشمگينانه راسخت سزا مي دادو دروغگوئي را تقريبا جنايتي بزرگ مي شمردو به هيچ وجه لازم نبود به وي گفته شود كه شاگردان امير زادگاني هستند كه روزي ممكن است با تكاليف سنگين مديريت كشور يااداره ي جنگ مواجه شوند،براي سلم ونيرومند ساختن آنان تعليمات ورزشيمختلف رااز قبيل دويدن وسواري،پرش،كشتي،شمشير بازي و مشق هاي نظامي در مدرسه ي خويش بر قرار ساخت. دانش آموزان را به تحمل شدايد بدون شكوه ياابراز رنج،عادت مي داد.گرچه در اخلاقيات تابع سنن قرون وسطائي بود، با حقير شمردن جسم، سخت مخالفت مي ورزيد وبا يونانيان قديم در مهم دانستن نقش سلامت جسماني در اعتلاي شخصيت انسان وحدت نظرداشت.
سن شاگردان مدرسه ي –مانتوا-مختلف بود، اغلب دانش آموزان از شش سالگي تاپايان نو جواني در مدرسه درس مي خواندند. شاگردان درمقدمه ي كاربه خواندن وهجي گردن مي پرداختند و سخن گفتن وقرائت با صداي بلند جزو كوشش هاي روزانه ي آنان بود نوشتن انشاء و پرداختن به معاني بيان از ارزشهاي عالي تحصيلي محسوب مي شد. زبان لاتين زبان رسمي آموزش و موضوع اساسي برنامه ي تحصيلي بود.زبان يوناني نيز همواره بازبان لاتين آموخته ميشد، تاريخ وادبيات و جغرافيا ورياضي نيز جزو موضوع هاي درس مدرسه بود.آواز هاي گروهي و تمرين موسيقي وبازي هاي جمعي و تربيت بدني نيز محلي خاص در برنامه ي روزانه ي مدرسه داشت. بدين ترتيببرنامه ي مدرسه ي ويتورينو برنامه اي بود كه بر اساس پرورش قواي ذهني و توانايي هاي جسمي وعلايق هنري و ذوقي شاگردان قوام گرفته بود(همان پيشين)
۱۵-محمد علي رجائي:در اطراف كوره پز خانه ي نازي آباد در خيابان شهباز بصورت دست فروش دوره گردمي گشتيم و فرياد مي زديم : آي كتري و باديه داريم، ظهر هم كه مي شد در گوشه اي مي نشستيم نان و پنير وخياري با همديگر مي خورديم و دوباره بعد از نماز ، كارمان را ادامه مي داديم.
در زمان رزم آرا كه دست فروش ها را جمع كردند،رفت آموزشگاه گروهباني نيروي هوائي،اينطوري ديگر مجبور نبود بره سربازي،تازه شب ها مي تونست درس بخونه،هر سال دو پايه،تا بالاخرهديپلم گرفت.
از دستش عصباني بود،يهحكم نوشت،منتقلش كنند نيروي زميني،پادگان جي،زير نامه تاكيد كرد:تا ميشه ساعت هاي شيفتش را زياد كنند،مقاومت كردونرفت،اونقدر سر حرفش وايستاد تا با استعفاش موافقت شد.
يكي گفت: من بزرگ شدم،مي خوام خلبان بشم،اون يكي گفت:پليس،محمد علي گفت:من ميخواهم يك معلم خوب بشم،همينطور هم شد.
توي بيجار تدريس مي كرد،بعد تو كنكور شركت كردو رفت دانشسراي عالي.-
...ببين بين اينهمه دانشجو كه كراوات مي زنند چون تنها من وتو ته ريشي گذاشته ايم ،لذا به شيخ ونماز خوان معروف شده ايم،اگر ما بد درس بخوانيمويا رفتار نا پسند داشته باشيم،ديگر اين را به پاي ما نمي نويسند ،به همين دليل درس ما بايد از ديگران خيلي بهتر باشد
من اشتباه كردم كه شغل معلمي را انتخاب كردم ژون مسئوليت آن خيلي سنگين است ولي اگر قرار باشدبار ديگر شغلي را انتخاب كنم باز همين اشتباه را مي كنم.
خيلي ها استعداد اين را دارند كه پزشك و مهندس بشوند ولي نمي توانند معلم خوبي باشند،چون اين شغل ،ايده وهدف خاصي مي خواهد واستقامت وصبر بيشتري مي طلبد ...گاهي زير برگه هاي امتحاني مينوشت:انسان باش وبينديش وثابت قدم باش(نگاه309سميه وظيفه خواه).